سال گذشته در کلاس هنرهای زبان کلاس ششم لپتاپهای 1:1 را به صورت آزمایشی اجرا کردم. این اتفاق میافتد که هرگاه در تدریس چیزی به بشقاب خود اضافه میکنم، به نظر میرسد چیز دیگری از بین میرود.
پارسال نوت بوک بود. ما از آنها در سه ماهه اول و بعد از آن بسیار استفاده کردیم، به سختی، زیرا تمام نوشته های ما روی رایانه اتفاق افتاد. من قصد نداشتم این اتفاق بیفتد، اما شد.
من یادداشت را از دست دادم و شاگردانم هم همینطور. وقتی سال به پایان رسید، تصمیم گرفتم در طول سال تحصیلی آینده روی نوشتن دفترچه یادداشت و نوشتن آنلاین تمرکز کنم… و از نتایج بسیار خوشحالتر هستم.
چیزی در مورد یک نوت بوک وجود دارد. من از نه سالگی در دفتر یادداشت می نوشتم. دفترچه یادداشت من جای امنی برای من است.
اینجا جایی است که می توانم جشن بگیرم یا غصه بخورم، جایی که می توانم بیرون بیاورم یا غر بزنم. اینجاست که من گره زندگی ام را باز می کنم.
دفترچه یادداشت من امتداد من است. من باید احساس کنم قلم هر روز از صفحه عبور می کند. چگونه آن اشتیاق را با دانش آموزانم به اشتراک بگذارم؟ من به اشتراک می گذارم. من مدل می کنم من می نویسم. ما نوشتیم.
خیلی وقت پیش که شروع به تدریس کردم، می خواستم همه دفترها شبیه هم باشند. می خواستم عناوین خلاقانه داشته باشند. می خواستم هر صفحه با افکار دانش آموز پر شود.
من ابلهها و فهرستهای کلمات و نقشهها و نقطهها و ضایعات مغزی و شواهدی از زندگی یک نویسنده میخواستم. می دانستم که می خواهم نوت بوک ها چگونه به نظر برسند.
هیچ وقت اینطوری نشد. من با موانع برخورد کردم…نویسندگان اکراهی که در برابر دفتر صد برگ فانتزی مقاومت کردند. چرا؟ اون موقع متوجه نشدم ولی الان متوجه مشکل شدم.
همه آن چیزها… این همان چیزی است که «من میخواستم»… باید به دانشآموزان اجازه میدادم که از دفترچههایشان آنطور که میخواهند استفاده کنند.
دفترهای یادداشت امسال درسی شد برای رها کردن (برای من) و شکستن قوانین (برای دانش آموزانم).
دیگر نمیخواستم نوشتههای منظمی را ببینم، و نه میخواستم همان چیزی را در داخل هر دفترچه ببینم! میخواهم فکر کثیف را ببینم. من می خواهم خط خطی و ابله و رنگ و مداد و آنها را ببینم … می خواهم دانش آموزانم را در صفحات ببینم.